اشعار نجیب بارور

  • متولد:

هفت خوان قصه‌ی تاریخ یاران خیبر است / نجیب بارور

گاه ما را رستم است و گاه ما را حیدر است
هفت خوان قصه‌ی تاریخ یاران خیبر است

گاه ضحاک است این باطل زمانی هم یزید
معنی لبیک گاهی پرچم آهنگر است

گاه ضحاک است این باطل زمانی هم یزید
معنی لبیک گاهی پرچم آهنگر است

ای که از فرهنگ سرداری امامت یافتی
خطبه‌ی تاریخ ما این روزها ازمان بر است

مسجد دیروز اگر امروز مسجد گشته است
بانی یکتاپرستی این قدیمی خاور است

از رسالت سنت آزادگی دارد بیان
در عجم نام علی هم سنگ با پیغمبر است

جوهر آزادگی را از حسین آموختیم
کربلا را از دیدگاه اهل ایمان سنگر است

کوفه و بغداد و بابل عمق این جغرافیاست
زور ذوالقرنین دارد از نشان خنجر است

زابل و بلخ و بخارا و سمرقند و خجند
ریشه‌ی اجدادی این قوم را راوی‌گر است

وصل میجوید سرودم از نیستان‌ گاه دل
رازهای هم زبانی خود ز لون دیگر است

هر که نشناسد خدا را خلق گوید کافر است
هر که خود نشناسد از دیگر مرا کافرتر است

ما سخن‌گویان دعواهای کوچک نیستیم
تا خیال سربداری‌های دیگر در سر است

فرّ ما فرهنگ ما در بایگانی جهان
از قد تاریخ بعضی نوبنا بالاتر است

شعر ما پرچم به دست آرش حماسه‌ها
شرح ما در شمس و مولانای عرفان‌پرور است

موج میکوبد از این بحر و نمیتابد ز جا
کشتی عصر تمدنهای ما با لنگر است

سینه‌ی بومسلم و راز دل یعقوب لیث
راوی فرهنگ خونین جامگان تا محشر است

از متاع زندگی جز سربلندی یاد نیست
سنت آبائی و شمشیر ما را در بر است

یک صدا می‌آید از اعمال دل آمین ما
بر مراد این و آن هرگز نگردد دین ما

روشنایی میجهد همواره از آئین ما
خشم دارد همچو شمشیر برهنه کین ما

نعره‌ی اللّه ما بر ضدّ باطل اکبر است ...

36 0 5